اندر حوالات نزدیک شدن به سربازی خویش

قدم رو!

فراموش کن چه بودی

این مارش تولد دوباره است…

به پیش !

مردِ یلداترین دلتنگی

خشم را در خشاب اسلحه بریز و

مرگ را آتش کن…

کلاغ پر!

جریمه ای برای آنچه

حسّ اعتراض نگاهت شد..

به چپ چپ!

کار دنیا همیشه راست نمی آید

گاهی برای دل به دریا زدن

تنها جویباری کافی است…

گروهان آزاد!

آزادی میان دیوارها که آزادی نیست

هی دود و هی سیگار

زیر پاشنه پوتین هایت

زمان چقدر کش می آید!

چشم به هم بزنی

سرت پر از جوانه می شود…

 

 

هودیسه حسینی

:: موضوعات مرتبط: اس ام اس، نبشته ها، دل نوشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
انتهاي روياي الهه عزيز

و چقدر در باتلاق های بولیوی گلوله و سیگار برگ می چسبد

:: موضوعات مرتبط: نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
سلام

چرا دیگر نمیتوانم بخندم؟

مدتهاست

که دیگر نمیتوانم بخندم نمیدانم چرا ؟ مدتیست که دلم گرفته و از دست عده ای ناراحتم ناراحتم از دست دوستان ظاهر نمای قدیمی که اکنون قاتل پیکرم گشته اند و اگر لحظه ای غفلت به کار گیرم مثل گرگهای گرسنه ای مرا میدرند و نابودم میسازند ،البته نا انصافی است که نگویم که یکی از دوستان ظاهر نما فریب خورده و به مخالفت با من پرداخته که امیدوارم خدا هدایتش کند،البته خداوند متعال همه ی ما را هدایت کند،ولی بقیه ی دوستان ظاهر نما دشمنان جانی و دیوانه من اند.ناراحتم از اینکه کسی نیست که به دادم برسد و مرا در مقابل دوستان ظاهر نما یاری کند.به این فکر کنید که تک و تنها چه کنم؟ درست است که آنها به زیراب زنی مشغولند ولی من تا به حال با آنها به هیچ نحوی بد رفتاری نکرده ام و به یاری خدا از این به بعد هم نخواهم کرد. درست است که میگویند محیط آموزش در حال حاضر بهتر از حال گذشته است ولی باید بگویم که این چنین نیست سیاستی که در کلاسهای درس حاکم است به جرأت میتوان گفت که در هیچ سیستم نظامی و یا اطلاعاتی موجود نیست. هرز نگویم.از شما میپرسم چرا دیگر خنده به سراغم نمی آید؟(با نظراتون بگین).

:: موضوعات مرتبط: نبشته ها، دل نوشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr